جدول جو
جدول جو

معنی سر بوردن - جستجوی لغت در جدول جو

سر بوردن
سر رفتن آب و مایعات دیگر در اثر جوشیدن، جوشش چشمه، پرجوش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سر آوردن
تصویر سر آوردن
به سرآوردن، پایان دادن، به آخر رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
لیز خوردن، سریدن، لغزیدن، از روی سرسره یا جای سراشیب خزیدن و فرود آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
از کاری یا چیزی نومید و دل زده شدن و از آن صرف نظر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ اَ تَ)
سر بکردن زنی با مردی، تباهی کردن با او. (یادداشت مؤلف) : گفت او را یک بار گرفتم و با هندویی سر بکرد و بگریخت. (اسکندرنامۀ نسخۀ سعید نفیسی)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ بُدَ)
لغزیدن. از سطحی مایل بشیب نشسته و بزیر لغزیدن
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ تَ)
باعث مردن کسان خود شدن. به شآمت و شومی باعث مرگ کسان نزدیک شدن. (یادداشت مؤلف) ، مأیوس شدن از کاری. سیر آمدن از آن. بی رغبت شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ءِ شُ دَ)
کنایه از آخر شدن و به نهایت رسیدن. (برهان) (آنندراج). به آخر رساندن. پایان دادن:
از این زارترچون بود روزگار
سر آرد مگر بر من این کردگار.
فردوسی.
سر آوردم این رزم کاموس نیز
دراز است و نفتاد از او یک پشیز.
فردوسی.
بدان تا زند بر بر پهلوان
بدان زخم بر وی سر آرد جهان.
اسدی.
چو هر کامی که بایستش برآورد
زمانه کام او را هم سر آورد.
نظامی.
یکی زندگانی تلف کرده بود
بجهل و ضلالت سر آورده بود.
سعدی.
بشیرینی سر آرد نوبهار زندگانی را
چو زنبور عسل آن را که منزل مختصر باشد.
صائب (از آنندراج).
، مطیع نشدن. قبول نکردن. نپذیرفتن:
رضوان بهشت خلد نیارد سر
صدّیقه گر بحشر بود یارش.
ناصرخسرو.
، (از: سر، رأس + آوردن) در تداول عامه، کنایه از کار مهم و بزرگی کردن: مگر سر آورده ای، چرا اینهمه در تسریع مقصود خویش میکوشی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر آوردن
تصویر سر آوردن
بنهایت ریسدن بپایا رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دل زده شدن بر اثر شکست. لیز خوردن لغزیدن: روی یخها سر خورد، فرود آمدن از جایی سراشیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
((سُ. دَ))
لیز خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
((~. دَ))
دلزده شدن، ناامید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
شريحةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
Glide, Slide, Slip
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
glisser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فهمیدن، درک کردن، دزدیدن، قاپیدن، نجات دادن کسی از مهلکه.، هدر رفتن، چرخانیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
ลื่น , ลื่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
скользить , скользить , поскользнуться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
gleiten, rutschen, ausrutschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
ковзати , посковзнутися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
ślizgać się, poślizgnąć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
滑行 , 滑动 , 滑倒
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
سرکنا , پھسلنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
পিছলে যাওয়া , পিছলে যাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
scivolare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
deslizarse, deslizar, resbalar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
滑る , スライドする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
להחליק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
미끄러지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
meluncur, terpeleset
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
फिसलना , फिसलना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
glijden, uitglijden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
deslizar, escorregar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
kuteleza, (SWAHILI)滑动
دیکشنری فارسی به سواحیلی